جنگ اسرائیل و حماس: بایدن تجاوز جنسی حماس در 7 اکتبر و امتناع از آزادی زنان باقی مانده را محکوم کرد

D.، پزشک ارشد در مرکز پزشکی کودکان اشنایدر در اسرائیل. هنگامی که در ابتدا از یائل موزر-گلاسبرگ خواسته شد که به تیم افرادی بپیوندد که مسئول بازگرداندن کودکان گروگان در حال بازگشت به اسرائیل هستند، واکنش درونی او فوری بود.

به یاد آورد که با خودش گفت: «خدایا، نه. اما چگونه می توانم نه بگویم، این یک وظیفه ملی است.

در پتاه تیکوا، در نزدیکی تل آویو، او برای پیوستن به اولین گروه از متخصصان پزشکی برای مراقبت از گروهی از کودکان و مادرانشان که به اسرائیل بازگشته بودند، انتخاب شد. در جریان آتش بسی که از 24 نوامبر تا 1 دسامبر ادامه داشت، 19 کودک و 6 زن که در 7 اکتبر توسط حماس و دیگر گروه های شبه نظامی در اسرائیل ربوده شده بودند در بیمارستان بستری شدند.

در تعجب اولیه بسیاری، بچه ها به سرعت آزادانه درباره تجربیات خود صحبت کردند. مددکاران اجتماعی و روانشناسان به دقت گوش می‌دادند که بچه‌ها با صدایی زمزمه‌وار داستان می‌گفتند.

یکی از بچه‌ها گفت که با کندن تکه‌های ناخن‌هایش و نگه داشتن بریده‌ها برای شمارش روزها، زمان را پیگیری می‌کرد. مدیر مرکز پزشکی کودکان اسرائیل اشنایدر، دکتر. عفرات برون هارلو گفت که کودک دیگری دیوانه وار سوالاتی پرسید: «آیا اجازه داریم از پنجره به بیرون نگاه کنیم؟ آیا اجازه داریم در را باز کنیم؟ آیا می‌توانیم از اتاق بیرون برویم؟» کودک دیگری گفت که وقتی دید مردم منتظر او هستند گیج شده است، زیرا به او گفته اند که نه کسی به دنبال اوست، نه کسی به او اهمیت می دهد و نه اسرائیلی برای او باقی نمی ماند.

گاهی یک مددکار اجتماعی یا روانشناس برای گریه کردن از اتاق خارج می شد.

دکتر. افرات برون هارلو در دفتر کارش در کنار نقاشی آملیا آلونی 5 ساله که مادربزرگش را پس از نجات از غزه در آغوش گرفته است.اعتبار…آویشگ شعار یاشوو برای نیویورک تایمز

دکتر. موزر گلاسبرگ گفت: «آنها در مورد مرگ صحبت می کردند، انگار که به خواربارفروشی می رفتند و در مورد بستنی برای خرید صحبت می کردند.

جنگ به ویژه زنان و کودکان را در غزه ضربه سختی زد. به گفته سازمان ملل متحد و مقامات بهداشتی در غزه، آنها بیشترین تعداد 15000 کشته گزارش شده در غزه از زمان آغاز جنگ در 7 اکتبر را تشکیل می دهند.

دکتر. برون هارلو از مدت ها قبل در حال برنامه ریزی بود که بیمارستان او چگونه با کودکان گروگان گرفته شده رفتار کند. درست یک هفته بعد از 16 مهر به وزارت بهداشت ایمیل زد: بیایید به روزهای خوش بینانه ای که بچه ها از اسارت باز می گردند فکر کنیم.

او شروع به جمع آوری تیمی کرد که شبیه یک بخش کاملاً جدید بود. او گفت که نمی‌دانست گروگان‌ها دچار آسیب جنسی شده‌اند یا خیر، بنابراین او تیمی متشکل از زنان را تشکیل داد. او نمی‌دانست کسی با ضربه جسمی حاد برمی‌گردد یا نه، بنابراین تیمی را برای آماده‌باش تعیین کرد که شامل رئیس بخش مراقبت‌های ویژه، رئیس بیهوشی، رئیس تیم جراحی و رئیس ارتوپدی بود. .

دکتر. سپس برون هارلو یک دایره داخلی کوچک از پزشکان و پرستاران ارشد، مددکاران اجتماعی و روانشناسان، کارکنان پشتیبانی بیمارستان و کارکنان آشپزخانه تشکیل داد. او فکر کرد که غذا می تواند مشکل بزرگی باشد. چه چیزی را می توانند هضم کنند و چه می خواهند؟

وقتی بچه ها رسیدند، بعضی ها با مادرشان، به آرامی از آنها استقبال کردند. ابتدا آنها با خانواده هایشان دور هم جمع شدند و اجازه داشتند با هم وقت بگذرانند. تیم های بهداشتی با حساسیت به هر کودک و مادر نزدیک شدند.

افرات هارل، مدیر خدمات اجتماعی مرکز پزشکی گفت: «ما کم کم، یک قدم، دو قدم برداشتیم تا ببینیم نیازهای آنها چیست. برای هر بیمار یک پزشک، یک پرستار، یک مددکار اجتماعی و یک روانشناس تعیین شد.

آنها بیمارانی را یافتند که 10 تا 15 درصد از وزن بدن خود را از دست داده بودند، سرهایشان پر از شپش بود، بدنشان پر از گزش بود و بهداشتی که بیمارستان قبلاً هرگز ندیده بود. بسیاری از آنها فقط یک بار در طول اسارت، با یک سطل آب سرد و یک پارچه، درست قبل از رها شدن شسته شدند.

یک بیمار دکتر او به خصوص در اطراف موزر-گلاسبرگ راحت بود، بنابراین چهار روز به آرامی موهای دختر را با شانه شپش برس زد و آرام گریه کرد. دکتر. موزر-گلاسبرگ به یاد می آورد که از او پرسیده بود که آیا باید سر خود را بتراشد زیرا هجوم بسیار شدید بود. دکتر. موزر-گلاسبرگ در مورد شپش به او اطمینان داد: “آنها در نهایت ناپدید خواهند شد.” “آنها خواهند رفت.”

او ابتدا می ترسید که کودکان از سندرم تغذیه مجدد رنج ببرند، وضعیت خطرناکی که زمانی رخ می دهد که فردی که دچار سوءتغذیه است، قبل از اینکه بدن بتواند بخش های بزرگ تری را هضم کند، دوباره شروع به غذا خوردن عادی می کند.

با این حال، هنگام سرو غذا، بسیاری از بچه ها چند لقمه کوچک می گرفتند و غذا را کنار می گذاشتند. وقتی از دکتر پرسیدند چرا. موزر-گلاسبرگ گفت: “بنابراین غذا تا آخر روز ادامه خواهد داشت.”

علیرغم اطمینان‌هایی مبنی بر اینکه غذای بیشتری در دسترس است، بسیاری از کودکان برای خوردن غذا مشکل داشتند.

سپس، در ساعت 1 بامداد در شب دوم خود در بیمارستان، کودکی خواستار شنیسل و پوره سیب زمینی شد – یک اتفاق خوشایند – و کارکنان آشپزخانه با هیجان غذا را آماده کردند و یک بشقاب خوب، کارد و چنگال و یک لیوان برای سرو آن پیدا کردند.

بچه ها بلندتر از زمزمه صحبت کردند و با اقوام بیرون از اتاقشان بازی کردند.

اما پرسش‌ها و نگرانی‌ها همچنان گریبانگیر والدین و مراقبان می‌شوند.

مادری توضیح داد که چگونه او و فرزندش را پشت تراکتور با یک سرباز به شدت مجروح به غزه بردند. وقتی به غزه رسیدند دخترش غرق در خون بود. کودک از مادر پرسید: مردی که قرمز شد چه شد؟ پرسید. دکتر. برون هارلو در حال ترجمه گفت.

کودک هنوز در مورد مرد می پرسد. مادرش نمی داند چه اتفاقی برای او افتاده است.

پس از به صدا درآمدن آژیرهای خطر در پتاه تیکوا در روز دوشنبه، دختر و مادرش را به اتاق امن بیمارستان فرستاد، دختر از مادرش پرسید که آیا به تونل برمی گردند یا خیر. هنگامی که او به دخترش اطمینان داد که آنها نیستند، او پرسید که آیا آنها مکان هایی را نقل مکان کرده اند، مانند غزه.

دنی لوتان، مدیر خدمات روانشناختی در بیمارستان کودکان اشنایدر، گفت که کار در این بیمارستان دلخراش بود و کارکنان برای حمایت به یکدیگر تکیه کردند. آقای لوتان گفت که بسیاری در مورد کاهش سرعت صحبت کردند، زیرا متوجه شدند که نمی توانند کودکان و مادران را در یک یا دو روز توانبخشی کنند یا “هر چیزی را که از دست داده اند جبران کنند.”

مانند بسیاری از اسرائیل، دکتر. موزر-گلاسبرگ همچنین امیدوار است که بتواند دو کودک دیگر به نام کفیر بیباس را که در زمان ربوده شدن او به همراه برادر 4 ساله اش، آریل بیباس، 9 ماهه بود، درمان کند. حماس مدعی شد که هم کودکان و هم مادرشان شیری در حملات هوایی اسرائیل کشته شده اند، اما مقامات اسرائیلی این خبر را تایید نکردند. خانواده بیباس گفتند که امیدوارند این اتهامات “از سوی مقامات نظامی رد شود.”

دکتر. در حالی که موزر-گلاسبرگ در حال صحبت بود، آژیر بلندی در بیرون به صدا درآمد و “tzevah adom” (هشدار قرمز) به زبان عبری در تلفن او به صدا درآمد.

او در حالی که وسایلش را برداشت و به همراه دیگر پرسنل به سمت پلکانی در نزدیکی راه رفت، گفت: «اوه،» هنگامی که سیستم دفاعی گنبد آهنین اسرائیل در حال رهگیری موشک‌ها شنیده شد.

هنوز کارشان و جنگ تمام نشده بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *