جنگ اسرائیل و حماس: آخرین به روز رسانی ها – نیویورک تایمز

هیلا روتم شوشانی دوستش امیلی هند را برای خوابیدن در کیبوتز بئری، اسرائیل دعوت کرد. دخترانی که در آن زمان 12 و 8 ساله بودند، صبح زود روز بعد در 7 اکتبر با صدای انفجارهای رعد و برق از خواب بیدار شدند. این آغاز مرگبارترین حمله در تاریخ کشورشان بود.

هیلا و امیلی، همراه با مادر هیلا، رایا روتم، 54 ساله، نزدیک به 6 ساعت در اتاق امن خانه پنهان شدند در حالی که مهاجمان حماس به کیبوتز حمله کردند. سپس افراد مسلح مسلح به اسلحه و چاقو هجوم آوردند و این سه نفر را به داخل صحنه ای وحشتناک، از کنار اجساد و ساختمان های در حال سوختن و داخل یک ماشین هدایت کردند. یکی از مهاجمان متوجه هیلا شد که یک حیوان عروسکی را در آغوش گرفته بود. آن را برداشت و کناری انداخت.

هیلا در مصاحبه‌ای در نیویورک روز جمعه، پیش از سخنرانی در یک تجمع در حمایت از گروگان‌های باقی‌مانده، گفت: “تمام مدت آن را در دست داشتم. وقتی می‌ترسید، متوجه نشدم. متوجه نشو.”

هیلا یکی از بیش از 30 کودکی بود که در 7 اکتبر توسط حماس ربوده شد و تا اواخر نوامبر در بازداشت بود، تا زمانی که در طی یک آتش بس کوتاه به همراه ده ها بزرگسال آزاد شد. هیلا که اکنون 13 سال دارد، جوان‌ترین گروگان‌های بازگشته است و در مورد شرایط سختی که در آن نگهداری می‌شوند صحبت کرده است و تلاش می‌کند توجه را به وضعیت اسفبار بیش از 100 گروگان باقی‌مانده در غزه جلب کند.

هیلا گفت که سفر دلخراش به غزه که توسط تروریست‌های حماس محاصره شده بود، اولین باری بود که او کاملاً متوجه شد که این منطقه چقدر به جامعه‌ای که در آن بزرگ شده «واقعاً نزدیک» است.

او گفت که او، مادرش و امیلی را به خانه ای در غزه بردند و در یک اتاق تاریک با چندین گروگان قرار دادند. ابتدا یک نگهبان مسلح در اتاق باقی ماند، اما در نهایت به اتاق نشیمن رفت.

هیلا گفت: «آنها متوجه شدند که ما قصد فرار نداریم. “آن بیرون هم خطرناک است، چرا باید فرار کنیم؟”

هیلا گفت که به آنها هشدار داده شد که سعی نکنند فرار کنند و به آنها گفته شد “اگر ما بیرون برویم، “مردم بیرون شما را دوست نخواهند داشت، بنابراین در هر صورت کشته خواهید شد”.

اسیرکنندگان آنها غذای بسیار کمی به آنها می دادند – بعضی روزها نصف پیتا و مقداری حلوا، بعضی روزها کنسرو لوبیا – و آب بسیار کم، اغلب آب چاه آنقدر ناخوشایند است که هیلا می گوید باید به زور خودش را بنوشد.

گاه و بی گاه که اسیران غذا می خوردند اما اسیران نمی خوردند، می گفت: روزها بود که غذا نبود و برای خود نگه می داشتند.

هیلا گفت که آنها گاهی صدای بچه های دیگر را می شنیدند و فکر می کردند که آیا آنها جای دیگری در خانه هستند یا خیر. آنها مجبور شدند برای استفاده از سرویس بهداشتی اجازه بگیرند و هیلا کلمه عربی آن را یاد گرفت، همام.

هیلا گفت که یک بار انفجار در همان نزدیکی باعث شکسته شدن پنجره اتاق آنها شد، اما آنها سالم فرار کردند.

او تعریف می کرد که چند بار در نیمه های شب بیدار شده و در تاریکی با عجله حرکت می کند.

هیلا گفت: «در ابتدا به ما گفتند «شما به جای امن‌تری حرکت می‌کنید». اما ما نمی‌دانستیم که کشته می‌شویم یا نه.»

به دخترها گفته شد که ساکت باشند. امیلی 9 ساله شد و تولد هیلا نزدیک بود. آنها سعی می کردند خود را با نقاشی یا بازی مشغول نگه دارند.

“ما ورق بازی کردیم، اما در طول روز، هر ساعت چند کارت می توانید بازی کنید؟” هیلا گفت.

گفت آزادی ناگهان آمد.

بعد از حدود یک ماه و نیم اسارت، آدم ربایان ناگهان دختران را از مادر هیلا جدا کردند.

هیلا گفت: “مادرم داشت می ترسید که چیزی درست نیست، او را نبرند” و افزود: “بعد آمدند و ما را بردند و او ماند.”

دختران بعدا آزاد و به اسرائیل فرستاده شدند. جدایی مادر و فرزند مفاد قرارداد مبادله را نقض کرد و خشم اسرائیل را برانگیخت. رایا چند روز بعد، درست بعد از تولد 13 سالگی هیلا آزاد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *